جدول جو
جدول جو

معنی ناوه کش - جستجوی لغت در جدول جو

ناوه کش
کارگر ساختمانی که ناوه را حمل می کند
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
فرهنگ فارسی عمید
ناوه کش(شَ)
نام یکی از دهستانهای بخش چکنی شهرستان خرم آباد است. این دهستان در مشرق بخش واقع است، از مغرب به دهستان دوره، از مشرق به دهستان ریمله، از شمال به سفیدکوه و از جنوب به رود خانه خرم آباد محدود است و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. آب آن از رود خانه خرم آباد و سراب کی و سراب ناوه کش و سراب چنگائی و چشمه های گوناگون تأمین می شود. این دهستان از 17 پارچه آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2880 نفر است. قراء مهم آن عبارت است از: بشان رود، شرف و رحیم آباد. ساکنین آن از طوایف فتح اللهی و چکنی و عده ای چادرنشین هستند. از آثار ابنیۀ قدیم آن قلعۀ مخروبه ای به نام قلعۀ ناوه کش و پل ویرانی در نزدیکی رود خانه خرم آباد و بنای امام زاده ای به نام باباعباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ناوه کش(دُمْ لَ / لِ رَ / رُو)
کشندۀ ناوه. برندۀ ناوه. آنکه ناوه و زنبۀ گل را می برد و حمل می کند
لغت نامه دهخدا
ناوه کش
کارگری که ناوه وزنبه گل را حمل کند
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
فرهنگ لغت هوشیار
ناوه کش((~. کِ))
کارگر ساختمان
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز، آوازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
دانه کشنده، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی - ۱/۱۲۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقشه کش
تصویر نقشه کش
آنکه نقشه می کشد، کسی که نقشۀ جایی یا چیزی را رسم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده کش
تصویر باده کش
باده خوار، باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(کَ /کِ)
طراح. نقشه بردار. که نقشه ترسیم کند، در تداول، که به زیان دیگران و برای غلبه بر حریفی یا انجام کاری طرحی ریزد. که با توطئه و دسیسه منظور خود را عملی کند. محتال. سیاس. توطئه گر
لغت نامه دهخدا
(حَ دِهْ)
کشندۀ گیوه. حامل گیوه. از جایی به جایی برندۀ گیوه، شخصی را گویند که چون کفشها را از پا برآورند بدو سپارند، و این قسم مردم اکثر بر درمزارات و مانند آن می نشینند. محمدطاهر نصیرآبادی دراحوال اطهری قهپایه ای نوشته که او گیوه کش بود. (بهار عجم) (آنندراج) (چراغ هدایت). کفشدار:
تا کی ز دست بینیت ای غول گیوه کش
از روی این و آن به ملامت خجل شوم.
شفایی (از آنندراج).
مؤلف چراغ هدایت نویسد که این ترکیب از روی قیاس است و اصلی ندارد، آنکه بر زیرۀ چرمی و یا لته ای پاافزار معروف به گیوه رویۀ بافته از ریسمان پنبه ای کشد و آن را به صورت پاافزار درآورد، گیوه دوز. شخصی که گیوه که نوعی است از کفش سازد. (چراغ هدایت).
- امثال:
تاجران دویدند گیوه کشها هم به دنبالشان. و چون ذوقی اردستانی سابق گیوه کشی کردی، شفایی در هجو او گوید:
تا کی ز دست بینیت ای غول گیوه کش
از روی این وآن به ملامت خجل شوم.
(چراغ هدایت).
این بیت را شاهد معنی کفشدار نیز آورده اند. تمیز اینکه شاهد کدام معنی است دشوار است، شخصی که کفش دزدد. (بهار عجم). چه کش رفتن در اصطلاح عامه معنی دزدیدن نیز دارد. دزد کفش. دزد گیوه
لغت نامه دهخدا
(پِ رَ دَ / دِ)
غمخوار. تحمل کننده اندوه:
خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی
در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن.
خاقانی.
خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست
هم محرم عشق باش کانده کش تست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ عی یَ)
نیزه بردار. نیزه دار. حامل نیزه:
حلقه ربای ماه نو نیزۀ توست لاجرم
نیزه کشت فلک سزد زآنکه سماک ازهری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وَ کُ)
دیوکش. نام خاندانی از علماء بمرو. سبب تسمیه آنان به دیوه کش آن است که آنان شغل ابریشم می ورزیدند و کرمهای ابریشم را به آفتاب می کشتند چه بفارسی کرم قز را دیوه گویند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گُ سَ سْ تَ / تِ)
اشتر یا ستوری که مشک و خیک آب را حمل کند. مشک کش: و مصر و قاهره را گویند پنجاه هزار شتر راویه کش است که سقایان آب کشند و سقایان که آب بر پشت کشند خودجدا باشند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 56)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ نِ)
چاروادار که پیاده همراه استر یا اشتر کجاوه دار است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِرْ)
آنکه از کاری کناره می گیرد و دوری می کند. (ناظم الاطباء). کناره گیر. و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ کَ / کِ)
کشیدن و بردن ناوۀ گل. عمل ناوه کش. رجوع به ناوه و ناوه کش شود
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ /کِ / یِکْ کَ / کِ گُ)
بمعنی شانه زن باشد. رجوع شود به شانه زن:
من و تو شانه کش زلف ناله های همیم
بیا بجایزۀ هم دهان هم بوسیم.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(نَخْ / نِخْ وَ کَ / کِ)
نخوت پیشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ / کِ)
عمل نافه کش. صفت آهوی نافه دار:
هر آهو که با داغ او زاده بود
ز نافه کشی نافش افتاده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشکین با خود دارد. که نافه با خود دارد. آهوئی که نافۀ مشکین دارد
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از بلوک فاریاب، واقع در دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت. این ده در جنوب شرقی رودبار و در 53500 گزی شمال شرقی پل لوشان در ناحیتی کوهستانی و سردسیر واقع است و 80 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دزدرود است و محصولش غلات و میوه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پَ مُ)
کشنده و ازبین برندۀ اندوه. اندوه سوز. شادی آور:
رخی از آفتاب اندوه کش تر
شکر خندیدنی از صبح خوشتر.
نظامی.
یکی شب از شب نوروز خوشتر
چه شب کز روز عید اندوه کش تر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
گیتی نگار، برنامه ریز کسی که نقشه جغرافی ترسیم کند، شخصی که طرح امور را ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
نافه با خود داشتن: هر آهو که با داغ او زاده بود ز نافه کشی نافش افتاده بود. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
حامل گیوه، شخصی که چون کفشها را از پا در آورند باو سپارند (مخصوصا در بقعه ها و مزارات) : تا کی ز دست بینیت ای غول گیوه کش از روی این و آن بملامت خجل شوم. (شفایی آنند. لغ)، کسی که بر زیره چرمی یالته یی گیوه رویه بافته از ریسمان پنبه یی کشد و آنرا بصورت پا افزار درآورد گیوه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره کش
تصویر کناره کش
آنکه از کاری کناره میگیرد و دوری میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
کشنده دانه حامل حبوب: (میازار موری که دانه کش است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنازه کش
تصویر جنازه کش
آنکه جنازه را بردارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کشی
تصویر ناوه کشی
عمل وشغل ناوه کش
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه گسار، حزین، غمگسار، محزون، مغموم، ملول
فرهنگ واژه مترادف متضاد